آیا میان ما کسی هست که برای نشانههای بیداری اسلامی روییده در دو دههی اخیر، به عنوان پیروزی کوششهای مخلصانه و ارادههای مداوم از اویل قرن، به ویژه کوششهای اواسط قرن بیستم، دل خوش نشده و شرح صدر نیافته باشد؟
چه بسا شکست ۱۹۶۷م. تأثیر بزرگی روی خداجویی امت داشته است. امت پیش از آن راههای دیگری را دنبال کرده بود و دچار پراکندگی و چنددستگی شده بود. پس از آن در برابر واقعیت دردناک، هشیار شد. پس از این که خیال میکرد بزرگترین قدرت خاورمیانه است، سوزن و موشک میسازد، روی خشکی، دریا و فضا سیطره دارد، در برابر اسراییل هم چون پلنگ و در برابر آمریکا هم چون شیر ظاهر میشود، هر کس اعتراض دارد، از آب دریا بنوشد، دو دریا در برابرش وجود دارد، کسی که دریای سفید را نمیپسندد از دریای سرخ بنوشد، امت دید که این نیروی ضربت، طی چند ساعت درهم کوبیده شد و طی چند روز شکست خورد. امت ناگهان طعم تلخ شکست را چشید. این که در آغاز کار «شکست» نامیده شد، از مرارت آن نمیکاهد، یا رقص نمایندهی پارلمان مصر به این سبب که دشمن میخواسته نظام را تغییر دهد و نظام تغییر نکرده و بایستی شادی و خرمی کرد، چیزی را عوض نمیکند.
امت دریافت که کمبود سلاح و تجهیزات، قصور افسران و سربازان در فداکاری و ایثار، سستی تودهها و بی شکیبی و نابردباری آنان تاب نیاوردن سختی و دشواری، نخ نبستن بر شکم، طرح نکردن شکایتهای بسیار از آن رو که صدایی بلندتر از صدای جنگ نیست عامل شکست نبوده است.
علت شکست، سستی نظام از درون بود که از بیرون، قدرتمند مینمود. علت شکست، وجود سم در آن بود که برای تماشاگر، لذیذ و شیرین مینمود. علت شکست، از میان بردن سرها بود. تا جایی که اکنون ملت با یک سر زندگی میکند. آن یک سر برایش میاندیشد و ملت به همراه او نمیاندیشد. علت شکست نابود کردن روحیهی ابتکار و خلاقیت حتی به مصلحت میهن بود. کافی است بدانیم هنگامی که هواپیماهای اسراییلی یورش بردند، هیچ مسؤولی نتوانست به توپخانهی ضد هوایی، فرمان شلیک بدهد؛ برای آنکه هواپیمای فیلد مارشال برای بازرسی در هوا در حال پرواز بود. همه از ترس آن که هواپیمای فیلد مارشال زده شود، دچار فلج شدند.
البته نمیگوییم این شکست بود که بیداری را ساخت. ناسپاسی است که نقش جنبش اسلامی در مصر در این قرن (بیستم) و گسترش آن در کشورهای عربی، نادیده گرفته بود. این جنبش، موجی اسلامی پدید آورد که اندیشهها را به رجال تغییر داد. حقیقت آن است که در این حوزه، کامیابی بزرگی محقق کرد و توانست شکاف عمیق و سرکش میان گفتار و کردار را از میان بردارد. پس از آن بود که اسلام در قالب آدمیان تجسم یافت و روی دو پا به حرکت پرداخت. تنها کاغذ نبود که در دل کتاب جای داشته باشد. همچنین توانست گسترش فراگیر اسلام را به امت نشان دهد و به او بیاموزد که شعایر و عبادات تنها یک بخش از مجموعه بخشهای آن است. اسلام هم چنین همهی زندگی را با همهی امکانات آن برای فرد، امت و دولت، تدبیر میکند. یاری کردن حق، الغای ستمگری، تامین عدالت، تضمین آزادی و تحقق استقلال، از جمله مسایل آن است. اینجا بود که دیدگان امت در برابر این نگرهی فراخ که سدههای بسیاری چشمانش در برابر آن بسته بود، گشوده شدند.
ناگزیر بایستی بگوییم که گرایش به اسلام، همواره دشمنانی داشته است. با افزایش رشد رویکرد اسلامی، این عداوت نیز رشد بیشتری مییافته است. برخی از این دشمنان، همواره کسانی بوده اند که بر کرسی قدرت و تخت حاکمیت مینشسته اند؛ حال فرق نمیکند که قدرت، سلطنتی باشد یا جمهوری. قدرتهای خارجی استعماری، کمونیستی و صهیونیستی نیز در یک جبهه در کنار دشمن داخلی بودند و حتی فراتر از آن، صاحب جبهه و تصمیم گیرندهی اصلی بودند. خطری را که اسلام برای ظلم داشت و قدرت آن را در مقاومت در برابر تجاوزگری، درک میکردند.
تصور نمیکنم مقارن بودن هر برخوردی با اسراییل با در هم کوبیدن رویکرد اسلامی و کنار زدن آن از صحنهی کارزار، تصادفی بوده باشد: در اثنای سال ۱۹۴۸م. که اسراییل آغازگر جنگ بود، در آستانهی سال ۱۹۵۶م. هنگامی که اسراییل، بریتانیا و فرانسه در حملهی سه جانبه، با هم دسیسه چینی کردند، در آستانهی سال ۱۹۶۷م. و پس از آن. چه بسا مورد ۱۹۷۳م. از این قاعده مستثنا باشد، برای آن که سادات با کمپین فشردهی بسیج دینی نیروهای مسلح، برای جنگ آماده شد. در جنگی که برای نخستین بار، سلاح ایمان مشارکت کرد، تأثیر آن کاملاً نمایان شد. عجیب و دردناک این جاست که اسلامگرایان در بازداشتگاهها، پیش از فاجعهی ۱۹۶۷م. آمادگی خود را برای مشارکت در جنگ، اعلام کردند و در عین حال تعهد دادند که پس از جنگ، خودشان به بازداشتگاهها باز خواهند گشت. طبعا با این درخواست مخالفت شد. در خواست کردند برای خون دادن، کیسه برایشان ارسال شود. میانشان پزشکانی وجود داشتند که خون گیری را به عهده میگرفتند. چون با این درخواست مخالفت شد، درصدد برآمدند املاک خود را که در اختیار ادارهی بازداشتگاهها بود، اهدا کنند. با این درخواست نیز مخالفت شد. اشتیاق شدیدی وجود داشت که صحنه با هیچگونه پوشش اسلامی، آلوده نشود.
زمان، زمان ناسیونالیسم عرب و روشهای سوسیالیستی بود که با سرکوب کامل و خشن هرگونه اندیشه یا صدای اسلامی همراه بود. ملت عرب همه جا با تظاهرات و اظهار تأیید، به این فراخوان پاسخ مثبت داد و پیرامون امید نو و رهبری امیدبخش، گرد آمد. تودهها از شور و حماسه، ملتهب شدند، زیرا چیزهایی را که میدیدند و میشنیدند، میپسندیدند. ناسیونالیسم عرب برای بسیاری کسان، به مثابهی دین بود.
در گفت و گویی با دوستی که عامل یک وزارتخانه در کشوری عربی بود، وی به من گفت: «می دانی که من یک عرب هستم، عرب نژادپرست. ترجیح میدهم با یک عرب لبنانی همکاری کنم تا با یک مسلمان ایرانی.» پس از چندی، چند روز پیش از فاجعهی ۱۹۶۷م. بنا به مناسبتی از من خواست برایش بیانیهای بنویسم که از رادیو پخش شود. بیانیه را نوشتم و به او دادم تا بازنگریاش کند. قلم را برداشت و تنها «بسم الله الرحمن الرحیم» را از آن خط زد. میترسید من با هدف ایجاد سایهای اسلامی روی بیانیه، بسم الله را نوشته باشم. گفتم: «باعث شدى موضوع را به فال بد بگیرم.» چند روز بعد من و او با هم برای اوضاعی که پیش آمده بود، گریه میکردیم و برای لغزش بدی که رخ داده بود، شیون میکردیم. از کوه بلند، سقوط کرده بودیم. به امت شوکی کاری تر از شوک برقی وارد شده بود. در لابه لای تلاطم ناامیدی، اندوه و خشم، امت با ضمیر خود به یافتن برون رفتی امیدبخش و راهی گشوده پرداخت و جز راه خدا را نیافت.
پرده از مقابل بیداری اسلامی کنار زده شد. پدیدهها و نهادهای آن بر کسی پوشیده نیست. این بیداری از کشورهای عربی فرا گذشت و به کل امت اسلام رسید. پیش از این به عنوان گردشگر، از ترکیه دیدن کردم. مثل سایر گردشگران که وارد مساجد استانبول میشوند و هنر و تاریخ را مطالعه میکنند، وارد مساجد آنجا شدم. در یکی از مساجد، دو رکعت نماز گزاردم. انگار میخواستم به آن هویت اسلامی ببخشم و اینکه اینجا مسجد است و صرفاً موزه نیست. زمینش برای نمازگزاران آماده شده است و تنها برای تودههای تماشاگر ساخته نشده است. نزدیک بود برای چنین خلأیی گریه سر دهم. چندین سال بعد، دوباره از ترکیه دیدن کردم. دیدم مساجد لبریز از نمازگزاران است و جمعیت بزرگی از جوانان وجود دارند. هم چنین درصد بالایی از آنان حجاب دارند، آن هم در کشوری که حاکمیت از حجاب، استقبال نمیکند. احساس کردم امت اسلام خواب بوده و نمرده است و پس از خوابی بلند، بیدار میشود. قلبش میتپد و خون ایمان در رگهایش جریان مییابد.
جای تردید نیست که بیداری فرخندهای بوده و هست. به طور منظم دارد به پیش میرود و آینده از آن اوست. یک جریان اسلامی پخته، روشن نگر، خردمند و اندیشور که به حزب یا گروهی محدود نیست، به آرامی و پایداری، راه خود را باز کرده است. این جریان، ژرف تر از بگیر و ببندها، هیاهوها، سر و صداها و کشمکشهای موجود میان دستگاههای امنیتی و کسانی است که برای حفظ امنیت با آنان میجنگند، مسایلی که در سطح رخدادها وجود دارند. این جریان، وجدان امت است. شاهراه نجات و راه رهایی است. جریانی است سرشار از خیر و برکت. کاش تمام کسانی که خواهان رسیدن به خیر هستند، فرمانروایان و فرمان بران، در پیرامون برنامهی آن گرد میآمدند. اما چنین چیزی تاکنون رخ نداده است، زیرا طبیعت بشر چنین است که ستمکار از عدالت میترسد، قامت کج از راست شدن احساس درد میکند و کسانی که در گذشته و حال گفته اند: «انا ربکم الأعلى / من پروردگار برتر شما هستم.» نمیپذیرند که شریکی داشته باشند.
در خارج از این جریان، هراس وجود دارد. از این رو، در داخل، در کشورهایی که سرنوشت خود را در اختیار ندارند، یا حاکمانشان بیش از خداوند سبحان از سروران اجنبی خود فرمان میبرند، ممنوع است.
این جریان، صلح طلب، باسواد و متمدن است. اما این محاسن از نگاه اردوگاه مقابل، بزرگترین بدیهای آن اند؛ برای آن که این اردوگاه تصمیم گرفته بی محابا با این جریان مبارزه کند، تصویرش را مخدوش جلوه دهد، چیزهایی را که ربطی ندارند به آن بچسباند و مردم را علیه آن بشوراند، زیرا این جریان، خطر قریب الوقوع، شرارت ویرانگر و تهدید بزرگی برای آن است. از نگاه آنان، توجیهاتی برای این امر وجود دارد، زیرا اسلام در شکل درست خود سرکش تر از آن است که مصادره شود، در جذب دیگران قدرت بیشتری دارد، بهتر میتواند قناعت ایجاد کند و برای آبادانی زندگی و هدایت بشر، شایستگی بیشتری دارد. آنان چنین چیزی را نمیپسندند و از آن برحذر هستند.
در مجلس سنای آمریکا، کمیسیونی به نام کمیسیون کنترل تروریسم وجود دارد که از آن حزب جمهوری خواه است. نشریههایی به نام «مطالعات» منتشر میکند که علیه اسلام و مسلمانان سمپاشی میکنند. رییس کمیسیون فردی یهودی از افسران سرویس امنیتی اسرائیل است. هر عامل بدی که بیابد، به اسلام نسبت میدهد. فاجعهی بوسنی را به این مساله فرو کاست که داوطلبان مسلمان به عنوان زمینهسازی برای حمله به اروپا دارند نیرو جمع میکنند. هر عملیات تروریستی را که فرد مسلمانی انجام دهد، از متن دیانت اسلام و آموزههای آن بر میشمارد. با دریغ بسیار این گزارشها میان اعضای سنا توزیع میشوند. منبع و رهتوشهی سناتورها همین گزارشهاست.
مسلمانان اخیراً ورود به این میدان، میدان سیاست و ساسیت مداران را، آغاز کرده اند. اگر خدا بخواهد، این آغاز، نویدبخش خیر خواهد بود. اما مسألهی دردآور این جاست که میبینیم حاکمی عرب در مصاحبه با یک تلویزیون امریکایی در پاسخ به این پرسش مجری: «معروف است که در جهان اسلام، اسلامگرایان میانه رو و اسلامگرایان تندرو وجود دارند به تندی حرف او را قطع میکند و میگوید: «نه، آنها همه یک ملتاند.»
صادقانه نیست که بخشی از یک حقیقت را بگوییم و بخش دیگر آن را نگوییم. بایستی اقرار کنیم در پیرامون بیداری اسلامی از جانب مسلمانانی که در ردیف بیداری و اسلامگرایی شمرده میشوند، غبارهایی ایجاد شده است. کارهایی به نام اسلام میکنند که به اسلام آسیب میرسانند. اما در همان حال میپندارند که دارند به اسلام خدمت میکنند. این وضع باعث شده تا جوانب منفی، بیداری را احاطه کنند. بایستی آنها را تشخیص داد، تخلیه کرد و از طرفدارنشان خواست که از آنها دست بکشند. اگر فهم و اخلاص فراهم باشد چنین کاری دشوار نیست.
ادامه دارد…
نظرات